سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

یک پاسخ خوب:

هنگامی که ما می خواهیم بر سر سفره برویم یک اتفاقی رخ می دهد که نمی توانیم ببینیم. شیطان هایی بر سر سفره جمع می شوند و چشمشان را بر فک ما می دوزند. آن ها منتظر هستند ببینند که ما بسم الله الرحمن الرحیم را بر زبان می آوریم یا خیر.

اگر ما بسم الله بگوییم در ورود شیطان های لاشخور (همان غذاهای مانده) را برای خوردن غذا می بندیم و اگر نگوییم در را باز گذاشتیم و شیطان های لاشخور بر سر سفره می نشینند.

همانند این است که غذای خودت را به دشمنت بدهی و بگویی که هر وقت سیر شدی استراحت هم کردی بیا با هم بجنگیم. کدام آدم عالی این کار را انجام می دهد؟

اما اگر یادمان رفت که بسم الله بگوییم چه کنیم؟

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله سلم) به حضرت علی (ع) فرمود که اگر در هنگام خوردن غذا از یاد بردی که بسم الله بگویی آخرش الحمدالله و اگر این هم از یاد بردی هر وقت که به یاد آوردی بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا شیطان هرچه خورده بالا بیاورد.

پس با توجه به مطالب بالا، شما می خواهید دشمن شما سیر باشد یا گرسنه؟






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:38 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

 

روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.


2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.


در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:37 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

 

اصمعی (وزیر مامون) می گوید: روزی برای صیادی به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به این فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم. چشمم به خیمه ای افتاد. به سوی خیمه روان شدم، دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجازه ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما می دهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم. شیر را آورد و من خوردم.

یکی – دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی می کرد و نق می زد، ولی زن می خندید و تبسم می کرد و با او حرف می زد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم.


من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بد اخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه با اخلاق بود با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست می خواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی. چون زن دید من خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، خواست مرا دلداری دهد و گفت: اصمعی دنیا می گذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر، خواه در رفاه و آسایش، خواه در رنج و سختی. اصمعی، امروز گذشت. من که دربیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم می بودم باز می گذشت. اصمعی، یک چیز نمی گذرد و آن آخرت است.

اصمعی من یک روایت از پیامبر اکرم (ص) شنیدم و می خواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر. اصمعی، من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و زشتی شوهرم صبر می کنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت می کنم که ایمانم کامل شود.






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:37 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

 

آیا در میان این همه مسلمان و شیعه 313 نفر یار و یاور برای حضرت وجود ندارد تا ظهور کند؟

در پاسخ این سؤال می گوییم:
اولاً: در روایات مختلف برای یاران و اصحاب خاص حضرت مهدی علیه السلام صفات و خصوصیات وی‍ژه ای ذکر شده که باید در 313 نفر موجود باشد، و ما به برخی از آن صفات قبلاً اشاره کردیم.
ثانیاً: همان گونه که در جای خود اشاره کرده ایم، از مجموعه ی احادیث استفاده می شود که حضرت دو دسته یار و یاور بعد از ظهور دارند: یکی یاوران خاص که 313 نفرند و دسته ی دیگر یاوران عام که ده هزار نفرند و باید این تعداد جمعیت نیز آماده شود.


ثالثاً: فراهم شدن 313 نفر از یاران خاص حضرت علت تامّه برای ظهور حضرت نیست، بلکه یکی از شرایط تحقق ظهور است، حضرت با کمک این تعداد افراد حکومت عدل گستر جهانی را پیاده خواهد کرد، اما اینکه آیا فراهم شدن این تعداد نفر علت تامه ی ظهور است؟ خیر، بلکه علل و عوامل و شرایط دیگری از جمله فراهم شدن زمینه ی لازم و مساعد برای حکومت حضرت نیز لازم است






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:36 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

 

به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ فوت کرده.

پیغمبر صلی الله علیه و آله با اصحابشان از جای برخاسته، حرکت کردند. با دستور حضرت - در حالی که خود نظارت می فرمودند - سعد را غسل دادند.
پس از انجام مراسم غسل و کفن، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند. در تشییع جنازه او، پیغمبر صلی الله علیه و آله پابرهنه و بدون عبا حرکت می کرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را می گرفت، تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آنرا بر طرف کردند

و پس از آن فرمودند:
من می دانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام می دهد محکم باشد.
در این هنگام، مادر سعد کنار قبر آمد و گفت: سعد! بهشت بر تو گوارا باد!


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
مادر سعد! ساکت باش! با این جزم و یقین از جانب خداوند حرف نزن! اکنون سعد گرفتار فشار قبر است و از این امر آزرده می باشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم که همراه پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند، عرض کردند:
یا رسول الله ! کارهایی که برای سعد انجام دادید نسبت به هیچ کس ‍ دیگری تاکنون انجام نداده بودید: شما با پای برهنه و بدون عبا جنازه او را تشییع فرمودید.
رسول خدا فرمود: ملائکه نیز بدون عبا و کفش بودند. از آنان پیروی کردم .


عرض کردند: گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را می گرفتید!
حضرت فرمود :چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او می گرفت من هم می گرفتم !
عرض کردند: یا رسول الله بر جنازه سعد نماز خواندید و با دست مبارکتان او را در قبر گذاشتید و قبرش را با دست خود درست کردید، باز می فرمایید سعد را فشار قبر گرفت ؟
حضرت فرمود: آری، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همین است






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:35 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

شماره تماس مداح 09123638072






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:35 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

حضرت علی ع نقل کرده اند که روزی من و فاطمه به خدمت
حضزت زسول رسیدیم و دیدیم که ایشان به شدت میگریند
پس عزض کزدم مادر و پدرم فدای شما با چه چیزی سبب
گریه شما گشته است
فرمودند : یا علی شبش که مرا به آسمان بردند شب معراج
زنانی چند از امت خود را در عذاب شدید دیدم
و از شدت عذاب آنها گریستم
زنی را دیدم که به موهای خویش آویخته شده بود
و مغز سرش می جوشید
زنی را دیدم که به زبان خود آویخته شده و آب جهنم در
حلقش ریخته می شد
و زنی را دیدم که به پستان آویخته شده بود
و زنی را دیدم که گوشت بدن خود را میخورد
و آتش از زیرش شعله میکشید
و زنی را ذیذم که پاهایش به دستهایش بسته شده بودند
و مارها و عقرب ها بر و مسلط گردیده بودند
و زنی را دیدیدم که کور و کر و لال بود که تابوتی آتشین بود
و مغز سرش از بینی او بیرون می آمدو بدنش از مرض خوره
و پیسی پاره پاره شده بود
و زنی را دیدم که در تنوری از آتش به پاهایش آویزان شده بود
و زنی را دیدم که گوشت بدنش از جلو و عقب با قیچی های
آتشین بریده میشد
و زنی را دیدم که صورت و دستهایش میسوخت و روده خود را میخورد
و زنی را دیدم که سرش خوک و بدنش بدن الاغ بود و بر او
هزار هزار عذاب بود
و زنی را دیدم به صورت سگ که آتش از پشتش داخل میشد و
از جلو خارج میشد و ملائکه بر سر و بدنش گرز های آتشین میزدند

حضرت فاطمه عرض کردند ای خبیب من به من خبر دهید که عمل و
روش ایشان چه بوده است که خدای تعالی این عذاب ها را برای
آنه قرار داده است؟
آن زنی که به موهای خویش آویخته شده بود موی خود را از
نا محرم نمی پوشاند
آن زنی که به زبان خود آویخته شده بود با زبانش شوهر خویش را
آزار میداد
آن زنی که به پستان آویخته شده بود از انجام وظایف زناشویی
خودداری میورزیده است
آن زنی که به پاهایش آویخته شده بود از خانه شوهر بی اجازه
شوهر بیرون می رفته است
آن زنی که گوشت بدن خود را میخورد برای مردم زینت
می کرده است
آن زنی که پاهایش به دستهایش بسته شده بودند و مارها و
عقرب ها بر و مسلط گردیده بودند او کسی است که خود را
نمی شسته است و لباسهایش را پاک نمی کرده وغسل حیض
و جنابت نمی کرد و بدنش را از نجاست ها پاک نمی کرده و نماز
را سبک می شمارد
آن زنی که کور و کر و لال لود از زنا فرزند پیدا کرده بود و به
گردن شوهر خود می انداخته است
و آن زنی که با قیچی های آتشین گوشت های بدنش را میبریدند
کسی بوده که بدن خود را برای نامحرم نمایش می داده است
که به او رغبت کند
و آن زنی که صورت و دستهایش میسوخت و روده خود را میخورد
کسی بوده که مرد و زن نامحرم را به هم می رسانده است
و آن زنی که سرش خوک و بدنش الاغ بود زنی بوده که سخن چین
و بسیار دروغ گو بود
و آن زنی که به صورت سگ بوده و آتش در پشت او داخل و آز دهان
. خارج می شد خواننده و آواز خوان و حسود بوده است





تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:34 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

امشـــــب آوای خوشـــی روح فـــزا مـــــی آید

لشـــگر نـــــــور از آن ســــــوی فضا مـــــی آید

بــــوی گــــــل از نفس بـــاد صــــــبا مــــی آید

دستــه دستــه مـــلک از اوج سمــا مــــی آید

سجـــده آریـــد که بـــی پـرده خـــدا مــــی آید

وز پـــــس پـــــرده امــــام الشهــــدا مــــی آید

چشـــم بگشـــوده جمـــــال ازلــــی را بینیــــد

گـــل رخســــار حسیــــن ابن علـــی(ع) را بینیـــد

 

آمـــد آن عبـــد خدایـــی کــه خـــدایش گویـــنـد

انبیـــاء یکســـره روحــــی به فـــدایش گوینــــد

خلـــق عالـــم همه پاســـخ به ندایش گوینــــد

همه خوبــان جهان جـــان به فــــدایش گوینــــد

سـر به در در ره معشــــوق جــــدایش گوینــــد

سیـــــد جمـــع تمــــام شهـــــــدایش گوینــــد

خــرم آن لالــــه که عطـــرش همه جا را پر کرد

رحمــــت واسعــــه اش ملـــک خــــدا را پر کرد

 

خضـــر اگر تشنــه شود تشنه داغ لـــب اوست

طـــور اگر شعلـه کشد ز آتش تاب و تب اوست

روزهـا یکســـره روز وی و شــــبها شـــب اوست

این نه کفـــر است خـــدا شیفتــه یا رب اوست

هرچه خامـوش شود نورفشـــان کوکـــب اوست

عاشقـــی مذهـب او کرب و بلا، مکتـــب اوست

نـــورقـــرآن همه در مصـــحف رویـــش پیداست

هرچه دل گمشـده در حلقـــه مــویش پیداست

 

ســــوزد از آتــــش او در دل او دریــــا ماهـــــی

در دو دنیـــــاست گـــــدای  در او را  شاهـــــی

بـــی چـراغش همه را تا به ابـد گمراهــی

در رگ خلقت او خـون عـــدالت خواهـــی

خلــــــق را گـــر دهـــم از رتبــــــه او آگاهـــــی

بیـــــم دارم همـــه گردند حسیـــــن(ع) اللهــــــی

نـــه خـــداوند بـــود نـــه ز خـــداوند جـــداست

ایـــن همان خـــون خدا و پسر خــــون خـــداست

 

 

حســـن او طــــــه خـــال لب او یاسیـــن است

دهن احمـــد(ص) با یــــاد لبـــــش شیریـــــن است

بالـــش و بستــــر نـــازش پر حــــورالعین است

دامـــن فـــاطمه(ع) از طـــــر ه اش عطرآگین است

خازن خُلـد به مسکیــن درش مسکیـــن است

فـطرسا آن که تو را بـــال ببخشد این است

بـــه امیــــــد آی درخــــــانه مولــــی الکــــونین

این حسیـن است حسیـن است حسیـن است حسین(ع)

 

چـــــاره ســــــــاز همه امــــا همه بیچـــــاره او

ســـرخ رویی نهد از سرخـــی رخســـاره او

مصحف عشـــــق شهیـــدان تن صـــد پـــاره او

همه ی قــــــــــرآن نــــــــــازل شده دربــــــــاره او

اولیـــــــــاء یکســــــــــره دلـــــــــداده و آواره او

انبیـــــاء دســــــت گـــــرفتند به گــــــــهواره او

اشــــک از دیده روان خــــنده به رویــــش بینید

نقــــش گلبـــــوسه احــــمد(ص) به گلویــــش بینید






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:33 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

نظرات وپیشنهادات خود را در موردهیئت هفتگی نوجوانان وقرائت قران در قسمت نظرات با مادر میان بگذارید.....

 






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:32 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

/**/

 

/**/


 

عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگی‌های دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسه‌آفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کنم.

 

ادامه مطلب...




تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:31 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.