یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی

بـابـی انـت و امـّی


گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی

بـابـی انـت و امّـی

تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مبـاهات

علی ای قبله حاجات

گوئی آن دزد شقی، تیغ نیالوده به سمّــی

بـابـی انـت و امّـی

گوئی آن فاجعه دشت بـلا هیچ نبوده­است


در این غم نگشوده است

سینه هیچ شهیـدی نخراشیـده به سُمّی


بـابـی انـت و امّـی


حق اگر جلوه با وجه اتـم کرده در انسان


کان نه سهل است و نه آسان

بخود حق کـه تـو آن جـلوه با وجه اتمـّی

بـابـی انـت و امّـی


منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل

کر و کور است و عزازیل


با کـر و کـور چه عید و چه غدیری و چه خمّی

بـابـی انـت و امـّی


در تولا هم اگر سهو ولایت، چه سفاهت؟


اف بر این شم فقاهت

بی ولای علی و آل چه فقهی و چه شمّی

بـابـی انـت و امـّی

آدمی، جامع جمعیت و مـوجود اتم است


گر به معنای اعم است

تو بهین مظهر انسان، بـه معنای اعمـی


بـابـی انـت و امـّی


تو کم و کیف جهانی و به کمبود تو دنیا

از ثـری تا بـه ثریا

شر و شور است و دگر هیچ، نه کیفی و نه کمّی


بـابـی انـت و امّـی

چون بود آدم کامل غرض از خلقت آدم


پس بـه ذریّه آدم

جـز شمـا مهـد نبوت نبـود چیز مهمّی

بـابـی انـت و امّـی

عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم

منکرت مستحق ذم
وز تو بیگانه نیرزد نه به مـدحی نه بذمّی
بـابـی انـت و امّـی
بیتو ای شیر خدا سبحه و دستار مسلمان
شده بازیچه شیـطان
این چه بوزینه که سرها همه بسته به دمّی
بـابـی انـت و امّـی

لشکر کفر اگر موج زند در همه دنیـا

همه طوفان همه دریا

چه کند با تو که چون صخره صمّا و اصمّی

بـابـی انـت و امّـی

یا علی! خواهمت آن شعشعه تیغ زر افشان

هم بدو کفر سر افشان

بایدم این لمعان دیده، ندانم به چه لمّی

بـابـی انـت و امّـی





تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:51 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

اَعوذُ بِاللهِ مِن نَفسی فَعَدَت لِکُلِ حَولٍ لا اِلهَ اِلا الله وَ لِکُلِ هَمٍ وَغَمٍ ما شاءَ الله وَ لِکُلِ نِعمَت ٍاَلحَمدُلِلّه وَ لِکُلِ رَخاءٍ اَلشُّکرُ لِلّه وَ لِکُلّ عُجوبَه سُبحانَ الله وَ لِکُلِ غَمٍ اَستَغفرالله وَ لِکُلّ مُصیبَهٍ اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلیهِ الرّاجِعون وَ لِکُلّ ذیقٍ حَسبِیَ الله وَ لِکُلّ قَضاءٍ  وَ قَدَر تَوَکّلتُ عَلَی الله وَ لِکُلّ عَدُوٍ اِعتَصَمتَ بِا لله وَ لِکُلّ طاعَهٍ وَ مَعصِیَهٍ لا حَولَ وَ لا قُوّه اِلّا بِالله العَلیّ العَظیم والحَمدُلله الّذِی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسّکینَ بِوِلایَه امیرالمومِنین وَ مَولَی الکَولین عَلّی بنِ اَبیطالِب علیه السلام وَ اَبنائِهِ المَعصُومین عَلَیهِمُ السّلام اَجمَعیِن وَ عَجّل فَرَجَهُم.

ز جور و کینه و ظلم فلک فریاد یا مهدی؛ بیا مولا که شد کاخ ریا آباد یا مهدی؛بساط ظلم و بی دینی کنون گسترده در دهر است؛ به کام مومنان اینک عسل هم تلخ چون زهر است؛ خدای مهربان گویا که با نشکرها قهر است؛نه بارانی؛ نه محصولی؛ نه آبی در چه و نهر است؛ یکی بی خانمان و آن یکی سلطان یک شهر است؛هزاران درد بی درمان شده ایجاد یا مهدی؛ چه گویم دلبرا بر دل هزاران درد سنگین است؛ کنم من درد دل با تو که بر آلام تسکین است؛ عمل مرده ست در دنیا فقط سجاده رنگین است؛ به من روزی جوانی گفت آخراین چه آئین است؛ به دورم از مسلمانی اگر اسلامتان این است؛ گروهی ظاهرا شیعه به جشن عید شعبان اند؛ به ظاهر عاشق حیدر به باطن شمر و عثمان اند؛ مثال کوفیان اندر کمین راه مهمان اند؛ به کف آلات موسیقی سرود هجر می خوانند؛ بهانه گشته میلادش پسر دختر چه رقصان اند؛ به ظاهر شیعه اند آنها مترسک های شیطان اند؛ یکی با قدرتش گیرد ز مردم رشوه و صد باج؛ یکی عثمان صفت کرده ست بیت المال را تاراج؛ یکی در حسرت مشهد یکی هر ماه یک الحاج؛ به وقت ادعای دین مداری طوطی وراج؛ یکی از فقر شد در سیل جرم و صد گنه آماج؛ ز فرط فقر و بی چیزی خودش را می کند حراج؛ خجالت می کشم زین حرف اما با دلی مضطر؛ بگویم امر بر معروف گردد نهی از منکر؛ گروهی بی حیائی را به اوجش برده اند آخر؛ پسر از فرط آرایش شده زیباتر از دختر؛ ندارد غیرتی اصلا نه بر خواهر نه بر همسر؛ فقط بهر دو دم شوخی دهد صد فحش بر مادر ؛ همان مادر که جنت زیر پایش خوانده پیغمبر (ص)؛

به شیطان کی کنم لعنت کنون شیطان فراوان است؛ زنان بی حیائی که بدن هاشان نمایان است؛ و شوهرهای بی غیرت که با او در خیابان است؛ لباسش تنگ و رنگین چهره نقاشی چو حیوان است؛ قسم بر خالق شیطان که شیطان هم هراسان است؛ بر آن زن می کنم لعنت که او استاد شیطان است؛ زنی که به عطر و رخ جلوه گر؛ به آرایش جاذب از هر نظر؛ همان زن نماها که ضد زن اند؛ به آئین زهرائیان دشمن اند؛ به نامحرمان رو نشان می دهند؛ هم آرایش و مو نشان می دهند؛ همان ها که سر تا به پا پیسی اند؛ همان ها که سرباز گردان ابلیسی اند؛ نگویش تو شیطان که او بدتر است؛ که شیطان خودش هم بر او نوکر است؛ به هر جا قدم می نهد بد حجاب؛ لباسش بود زشت و رخ بی نقاب؛ به کوچه ؛ خیابان به هر کوی و سو؛ زند بوسه شیطان به جا پای او؛ بگوید که جانم به پایت شود؛ پدر مادر من فدایت شود؛

زنی با حجاب است و چادر به سر؛ ولی دخترش هست جوری دگر؛ خودش با حیا دخترش بت پرست؛ چو طفلی که دارد عروسک به دست؛ جوانی تو دختر؛ جوانی نما ! به رخ زینت آن چنانی نما! که دختر ز آرایشش چون پری ست؛ و چشمان مادر پی مشتری ست؛ جوان دخترش را ملوسش کند؛ که شاید به حیله عروسش کند؛ تو که فکر آینده ی دختری؛ که ریزد برون مویش از روسری؛ که خوشبخت گردد در آینده او؛ شود تا عروسی برازنده او؛ خدا را چه دیدی در این روزگار؛ که بر لحظه اش نیست هم اعتبار؛ چه تضمین عجل بر تو مهلت دهد؛ به عمرت به آینده فرصت دهد؛ اگر در همین لحظه مرگت رسید؛ عجل بر تو شیپور رحلت دمید؛ در آن قبر تاریک و وقت حساب؛ بر این فتنه هایت چه داری جواب؟ تو آگاهی از جرم بس اکبرت؛ از آن عشوه آموزی دخترت؛ به آن عشوه هایی که آموختی؛ و یا خنده هایی که افروختی؛ به ذهن جوان فکر بد ساختی؛ به راه گناهش تو انداختی؛ أ یا شیعه زن ای تو چون درّ ناب؛ بود برترین زینت زن حجاب؛ مکن فکر آرایش و رنگ را؛ بکن فکر آن منزل تنگ را...

شاعر: حاج فیاض حسنلو (عبدالمهدی)

زندگی جاریست رفیق...






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:50 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

اینم از شبی خوانی  حضرت ابوالفضل
ابوالفضل.mp3






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:49 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شدیدترین ساعات بر میت شب اول قبر است. این همان شب اولی است که او را دفن می کنند. اما چون تحیری دارد که هنوز خود را نیافته و نمی‌خواهد در آن قبر زندگی کند ترس دارد.

در توصیه‌های دینی ما اکیداً گفته شده که مراعات حالات اولیه‌ی میت را بکنید. که او خود را بیابد و در درک آن حالات و رفع سردرگمی و گیجی او را کمک بدهید.


1ـ در قدم اول گفته شده که هنگام غسل آب داغ بر روی فرد نریخته و ادب بدن را حفظ کنید. در روایت داریم که با او مدارا کرده و مهربان باشید. چون شخص میت در آن جا حضور داشته و گمان می‌کند که همان بدن است. چه بسا زمانی که می‌خواهند او را چپ و راست کنند اذیت می‌شود. او مانند تنه‌ی درخت نیست که هر کاری خواستند بکنند و آب داغ هم بر روی او بریزند!

 در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که خدا غضب می‌کند بر کسی که با مؤمن ضعیفی مدارا نمی‌کند. این میّت الان مؤمن ضعیف است و دست او از همه جا کوتاه بوده و کاری از او بر نمی‌آید بنابراین باید مراعات او را کرد.


2ـ در قدم دوم گفته شده وقتی او را تشییع می‌کنید و به سمت قبر می‌برید، آهسته آهسته ببرید. با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نکنید. چون او هنوز خود را نیافته و خیلی سخت است که بدن او وارد حفره شود.

 امام صادق علیه السلام فرمودند که میّت را در چند قدمی قبر بر روی زمین بگذارید، چند لحظه صبر کنید. بعد بلند کنید و یک مقدار جلوتر ببرید، برای بار دوم بر روی زمین بگذارید. باز یک مقدار جلوتر ببرید و برای بار سوم همین کار را تکرار کنید. در آخر در کنار قبر بر روی زمین بگذارید، چون قبر وحشت‌های زیادی دارد. بگذارید آمادگی پیدا کند. برای بار چهارم او را بلند کنید و بدن را وارد قبر کنید.

چقدر خوب است افرادی که این آداب را می‌دانند و می‌خواهند این کارها را بکنند در موقع دفن زیارت عاشورا بخوانند. یا صدای قرآن و ذکر و صلوات بلند شود. ما نمی‌دانیم ارتباط آن چیست ولی فقط می‌دانیم که ذکر به میت کمک می‌کند که زودتر خود را بیابد.


3ـ در قدم سوم گفته شده که وقتی اورا داخل قبر می‌گذارید تلقین همراه با تکان دادن بکنید.

 یعنی شخصی که وارد قبر می‌شود میت را تکان داده و به او تفهیم کند که کجا است. به او بگوید توجه داشته باش، حواس خود را جمع کن و نترس. وقتی که دو ملک می‌آیند و از تو سؤال می‌کنند به آن‌ها این جواب‌ها را بده.


4ـ در قدم چهارم گفته شده که وقتی روی قبر را پوشاندند، نزدیکان میت که او در زمان حیات با آن‌ها انس داشته و صدای آن‌ها برای او آشنا است در کنار او بمانند. یک بار دیگر از روی قبر و در قسمت بالای سر او را تلقین کنند. حضرت زهرا علیها السلام در وصیت خود به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که بعد از مرگ من بالای سر من بنشین.

به درستی که این ساعتی است که میت نیاز دارد که افراد زنده یک انسی با او داشته باشند. یک دفعه نرفته و او را تنها نگذارند. متأسفانه گاهی اوقات در این زمان برخی از افراد به زور بستگان میت را از سر قبر دور می‌کنند. درست است که امکان دارد برخی از بستگان خیلی بی تابی کنند ولی این بی‌تابی کردن‌ها در آن زمان باید به گونه‌ای باشد که بیشتر به درد فرد متوفی بخورد. یعنی انسان فقط نخواهد که غم خود را تخلیه کند. چند نفر از آشنایان او بمانند و این تلقینات را انجام دهند. این کارها قدم به قدم باعث می‌شود که فرد متوفی انس بگیرد.

 






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:48 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

مسئله عریان بودن در قیامت و نه در برزخ در روایات بسیار زیادی مطرح شده است. در روایتی داریم که یکی از همسران پیامبر همین سوال را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید. ایشان فرمود: آنجا هر کسی به فکر خود است و وحشت بسیاری وجود دارد .

این مسئله آنقدر افراد را از یکدیگر باز می‌دارد که مانند نظام دنیا چشم چرانی و نگاه وجود ندارد. اما نکته مهمتر این است که در روایات داریم که شیعیان و مؤمنین خالص که ولایت اهل بیت علیهم السلام را دارند پوشیده هستند.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:

شیعیان علی [علیه السلام] کسانی هستند که با لباس های سفید در قیامت از قبر ها برانگیخته می‌شوند.

درروایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است که: شیعیان ما از قبور برانگیخته می‌شوند در حالی که بدن آنها مستور و پوشیده است.

 

بنابراین باید تحت ولایت اهل بیت علیهم السلام باشیم و در همین وضعیت از این دنیا برویم تا در میان کسانی باشیم که مستور هستند .


 






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:47 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

یااباعبدالله الحسین(ع)






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:46 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()

 

پاسخ‌‌های متعددی برای این پرسش وجود دارد که شش مورد از آنها را نخست به صورت چکیده و سپس متن آنها را ارائه می‌نماییم.
  

پاسخ‌‌های متعددی برای این پرسش وجود دارد که شش مورد از آنها را نخست به صورت چکیده و سپس متن آنها را ارائه می‌نماییم.


چکیده پاسخ :
1. عفو ، حسن ذاتی ندارد و از حسن اقتضایی فزون‌تر نمی‌باشد.


2. با تعدد اولیاء دم، حق فرزند بزرگ‌تر، همچون سایرین است.


3. امیرمومنانعلیه السلام به قتل ابن ملجم وصیت کرده بود.


4. عفو در میراث ماثور اسلامی، همواره پسندیده نبوده و گونه ناپسند نیز دارد.


5. عفو نکردن خداوند متعال و معصومان (علیهم السلام) در میراث مکتوب اسلامی، نمونه‌های واقعی دارد.


6. قصاص ابن ملجم، مقتضای تدبیر اجتماعی بوده است.

 

متن کامل این پرسش بدین صورت است:


1 : حسن اقتضایی عفو
عفو ، حسن ذاتی ندارد و حسن آن ، حداکثر اقتضایی است در توضیح این نکته می‌گوییم : در دانش اصول فقه در بررسی حسن و قبح رفتاری، از سه گونه حسن و قبح سخن به میان آمده که به طور

خلاصه عبارتند از:

1. افعالی که ذاتا حسن یا قبیح هستند ، که از آن حسن و قبح ذاتی افعال تعبیر می‌شود مثل عدل و ظلم یعنی هرجا عنوان عدل صدق کند آن رفتار حسن و فاعل آن در نزد عقلا ، محسن است و هر

کجا که عنوان ظلم صدق کند آن رفتار قبیح و فاعل آن نزد عقلا ، مذموم است. [حکیم، الأصول العامة للفقه المقارن،286.]

 


2. افعالی که تنها اقتضای یکی از آن دو را دار د، که از آن به حسن و قبح عرضی یاد می‌شود[مظفر، اصول الفقه، 2/ 284.]یعنی اگر مانعی نباشد حسن یا قبیح می باشند. مثل تعظیم یا تحقیر دوست

چرا که تعظیم آن به خودی خود حسن است ولی اگر مانعی عارض شود مانند موقعی که خود موجب ظلم به وی شود قبیح و مذموم می شود و مانند کذب که مقتضی قبح است ولی اگر مانعی عارض

شود مانند آن که نجات جانی بدان وابسته گردد ، قباحت آن برداشته می شود.[همان، 2/ 285.] بنابراین در این گونه حسن و قبح رفتاری ، احراز فقدان مانع به منظور تاثیرگذاری مقتضی ، الزامی

است.[فضلی، أصول البحث، 221.]

 


3. افعالی که به خودی خود اقتضای هیچ یک از حسن و قبح را ندارد مانند زدن که اگر برای ادب کردن کسی باشد و مصدای برای تادیب گردد ، حسن است و اگر برای تشفی و مصداقی برای ظلم ،

صورت پذیرد ، قبیح بوده و گاه نیز نه حسن است و نه قبیح مانند زدن موجود بی جان[مظفر، أصول الفقه، 2 / 285.]0 و نیز بیشتر مباحات شرعیه مانند آب خوردن که وجودش نزد عقلاء نه حسن است

و نه قبیح که اگر تحت عنوان دیگری قرار گرفت همچون نجات کسی از تشنگی قرار گرفت ، حسن خواهد یافت[حکیم، الأصول العامة للفقه المقارن، 287.] و از آن به حسن و قبح اعتباری یاد خواهیم کرد.

 


برپایه سه‌گانگی حسن (ذاتی ، عرضی ، اعتباری) ، عفو قاتل، حسن ذاتی ندارد یعنی مصداق عدل نیست و این چنین نیست که هر جا عفو ممکن بود ، حسن داشته باشد اگرچه می‌توان گونه دوم یعنی

اقتضایی بودن حسن را در آن پذیرفت یعنی اگر مانع فاقد باشد ، اقتضای حسن را دارد و به نظر می‌رسد عفو در صورتی اقتضای حسن خواهد داشت که سازنده باشد به دیگر سخن عفو برای شخص و یا

جامعه مرتکب جنایت ، مفید باشد و مفید بودن نیز در گرو ندامت از جنایت انجام شده می‌باشد در غیر این صورت مانع آن مفقود نخواهد بود.

 


بنابر آنچه گفته شد در مورد عفو ابن ملجم باید گفت : عفو وی حسن ذاتی نداشته همچنان که عفو هیچ قاتلی حسن ذاتی ندارد و حسن اقتضایی آن نیز با مانع مواجه است زیرا چنان که در پایان پاسخ

سوم خواهد آمد ، ابن ملجم از جنایت خویش نه تنها پشیمان نبود بلکه کاملا رضایت داشت و با الفاظ رکیکی آن را بروز می‌داد و حتی سوء قصد به امام مجتبی علیه السلام و نیز کمیل ترورها را در سر

می‌پروراند.

 


2. تعدد اولیا دم

از منظر فقهی با تعدد اولیا دم ، همگی در عرض یکدیگر و حق قصاص برای آنان به گونه مستقل و مجزا ثابت بوده و عدم قصاص قاتل تنها با عفو همه آنها صورت ‌پذیرفته و فرزند بزرگ‌تر از سهمی

بیش‌تر برخوردار نمی‌باشد. بر این پایه با وجود بیست و هفت فرزند از امیرمومنان(ع)[مفید، الإرشاد، 1/354.]در هنگام قصاص ابن ملجم، عفو وی منوط به عفو همه آنها بوده به طوری که حتی با عدم

عفو تنها یک نفر از آنها، گریزی از قصاص نخواهد بود. چنان که آیت الله خویی در باره این مساله فقهی با استفاده از آیه 33سوره اسراء، حتی حق قصاص را برای هر یک از وارثان اولیا دم به گونه مستقل

ثابت دانسته اگرچه برخی از اولیای دم، قاتل را مورد عفو قرار دهند. عبارت ایشان از این قرار است: ... فلکل من الورثة أن یقتص من القاتل لکونه ولی الدم و إن عفى الآخر عن حقه. [خوئی، مصباح

الفقاهة، 5/ 428] نتیجتا با عفو امام مجتبی(ع)، لزوما ابن ملجم از قصاص رهایی نمی‌یافت.

 


3.وصیت امیرمومنانعلیه السلام به قتل ابن ملجم
گزارش هایی که در آثار مکتوب اسلامی در مورد وصیت امیرمومنان به امام مجتبیعلیهما السلام درباره ابن ملجم، منعکس شده به خوبی معلوم می شود که آن حضرت خود به قصاص، ابن ملجم وصیت

نموده بود از جمله شیخ طوسی از ابی مطر پاسخ امیرمومنانعلیه السلام را در جواب امام حسن علیه السلام که فرمود آیا او را بکشم؟ چنین منعکس نموده است " او را حبس کن ، اگر من از دنیا رفتم او

را بکشید". [ابن طاووس، فرحةالغری، 68.] و نیز برپایه گزارش‌ دیگری فرمود: " ای بنی عبدالمطلب خون مسلمین را به خاطر قتل من نریزید مگر خون قاتلم را، اگر از ضربت او از دنیا رفتم، یک ضربت

به او بزنید و او را مثله نکنید چرا که از پیامبرصلی الله علیه واله شنیدم که فرمود از مثله کردن بپرهیزید ولو سگ عقور باشد. [خوئی، مصباح الفقاهة، 5/ 428] و براساس گزارش دیگر علی علیه

السلام فرمود: النفس بالنفس اگر من از دنیا رفتم، او را بکشید همان طور که مرا کشت و اگر زنده ماندم خودم می دانم. [ابن طاووس، فرحةالغری، 68.] بر این اساس، به نظر نمی رسد، عملی ساختن

سفارش آن حضرت، خدشه ای را متوجه امام مجتبی(ع) نماید، اما نکته های این که چرا امیرمومنان(ع)، عفو نفرمود، در خلال پاسخ‌های بعدی، ارائه شده است.

 

 

4. دوگانگی عفو در میراث ماثور اسلامی
در میراث ماثور اسلامی علاوه بر تاکید بر عفو و بخشش دیگران ، گاه به عدم عفو نیز تاکید شده تا جایی که خداوند و معصومان علیهم السلام سفارش به عدم عفو و بخشش در آن موارد نموده اند که به

نمونه هایی از فرمایشات امیرمومنان علیه السلام و یک نمونه از امام سجاد علیه السلام اشاره و در نهایت آنها را بر عملکرد ابن ملجم تطبیق می دهیم.

 

از جمله آن که امیرمومنانعلیه السلام عفو انسان پست و فرومایه را به عنوان عامل تباهی معرفی نموده و فرموده : العفویفسد من اللئیم بقدرإصلاحه من الکریم[طبری، ذخائرالعقبى، 116.] و نیز عفو

مجرم پس از گواهی شاهدان را از اختیارات امام معصوم علیهم السلام خارج شمرده شده چنان که امیرمومنان علیه السلام فرمود : إذ اقامت البینة فلیس للإمام أن یعفو.[طبرانی، المعجم الکبیر، 1/

99؛ هیثمی، مجمع الزوائد 9/ 142؛ همچنین وصیت امیرمومنان علیه اسلام، با عبارت‌های دیگری نیز چون: فاقتلوه کماقتلنی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 3/ 389، منعکس شده است.] و نیز از آن

حضرت چنین گزارش‌ شده که فرمود: العفو عن المقر لا عن المصر : عفو از کسی شایسته است که به خطای خود اعتراف دارد؛ نه آنکه بر عملش اصرار ورزد.[مفید، الإرشاد، 1/298.]

 


امام سجاد علیه السلام نیز پس از آن که از عفو پسندیده سخن فرمود در ادامه این نکته را متذکر شدند که ... و اگربدانى که عفو او زیانبار است ، برای مقابله یاری طلب وحق خودرا از وی بگیرکه خداى

تبارک وتعالى مى‏فرماید: ایرادی نیست بر کسى که پس ازمظلوم شدن یاری طلبد.[طوسی، الاستبصار، 4/ 252؛ طوسی، تهذیب الأحکام،10/ 129.]

 


از احادیثی که نقل شد متوجه شدیم که عفو در جایی پسندیده است که شخص مجرم از عملکرد خود پشیمان ، واعتراف به خطای خود داشته باشد و عفو وی زبانبار نبوده و خود موجب تباهی نگردد.

بر این اساس می‌گوییم : طبق گزارشات رسیده در آثار مکتوب اسلامی درباره رفتار ابن ملجم بعد از به شهادت رساندن امیرالمومنین علیه السلام ، به روشنی عفو وی را فاقد صلاحیت های لازم در

احادیث فوق می بینیم زیرا او نه تنها پشیمان نشد، و اعتراف بر جرم خود نکرد .بلکه اصرار برعمل خود داشت. که به گزارشاتی از آن اشاره می کنیم :

 


وقتی وی دستگیر و او را نزد امام حسن علیه السلام آوردند ، درخواست سخن آهسته با آن حضرت نمود و امام مجتبی علیه السلام اجازه نداد و فرمود : می خواهد گوش مرا به دندان بگیرد، ابن ملجم

در این هنگام گفت : به خدا سوگند اگر مى‏گذاشت گوشش را از سرش جدا مى‏کردم.[ عاملی(شهیداول)، الدرة الباهرة، 3؛ حلوانی، نزهة الناظر، 55]

 


1. وقتی او را نزد امیرمومنان علیه السلام آوردند حضرت پرسیدند:چه چیزی تورا براین کار واداشت ؟ گفت: چهل صباح است که شمشیر را تیزمی کنم وازخداى تعالى می خواهم که بدترین خلق به

وسیله آن کشته شود ، آن حضرت فرمود : تنها تو را کشته می بینم ، و تو را جز بدترین خلق خدا ، نمى‏بینم . ام کلثوم دختر امیرمومنان علیه السلام نیز بدو گفت : اى دشمن خدا ، خداتو را رسوا کرد

،گفت : برای چه گریه می کنی؟ و اللَّه که من این شمشیر را به هزار درهم خریده ،و به هزاردرهم دیگر زهر داده بودم ،که اگراین ضربت به تمامى أهل مصر واقع می شدیکى ازآنها باقى نمی ماند. [شوری/

41؛ صدوق، من لایحضره الفقیه،2/625]

 


وی پس از دستگیری و حبس به امام مجتبی علیه السلام گفت : من با خدا عهد کردم که دو نفر را به قتل رسانم ، علی و معاویه ، و در پی آن از امام علیه السلام می خواهد او را رها کند تا مامورتش را به

اتمام رساند.[ابن طاووس، فرحةالغری، 46]


از آنچه تقدیم شد اوج جسارت و عدم ندامت ابن ملجم به روشنی دیده می شود و این که مصداق بارزی برای عفو ناپسند و زیانبار بوده است.

 


5 . نمونه‌های واقعی از عفو نکردن خداوند متعال و معصومان علیهم السلام
در میراث مکتوب اسلامی نمونه‌هایی را نیز می‌توان یافت که با امکان عفو در آنها ، شاهد عفو نمی‌باشیم که تنها به ذکر چند مورد از آنها اکتفا می‌نماییم :

 

1.5نمونه هایی از عفو نکردن خداوند

با آن که اساسا ظلم به خداوند محال است و کسی را یارای آسیب رسانی به پرودگار عالم نیست و خداوند سرچشمه نیکی‌ها و کمالات است هر کسی را مشمول عفو خویش نمی‌نماید و از صفاتی چون

لایوثق وثاقه احد[طبرانی، المعجم الکبیر، 1/ 99؛ هیثمی، مجمع الزوائد 9/ 142؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 3/ 389.] و منتقم [طبرانی، المعجم الکبیر، 1/ 99؛ هیثمی، مجمع الزوائد 9/ 142؛ ابن اثیر،

الکامل فی التاریخ، 3/ 391] و شدید العقاب [سمرقندی، تفسیر السمرقندی، 3/ 557.] برخوردار بوده و و حتی ازعذاب جاودان برخی در جهنم خویش سخن گفته است.[انتقام ازظالمان: ابراهیم/ 45 و

47و 48، انتقام ازفاسقان: زخرف/51 و 54 و 55، انتقام ازفرعونیان: اعراف/ 135 و 136، انتقام ازقوم لوط: حجر/67- 70 و 73 و 74 و 79، انتقام ازکافران: آل‏عمران/4، انتقام ازمترفان‏: زخرف/23- 25،

انتقام ازمجرمان: روم/ 47، انتقام ازمشرکان‏: دخان/ 16.] و در دنیا نیز اقوامی را گرفتار عذاب خویش نموده [بقره/ 196و211؛ آل عمران/ 11؛ مائده/ 2؛ انفال/13و25و48و52؛ غافر/3و22؛ حشر/4و7]و به

صراحت مومنان را ازعفو زناکار، نهی نموده است.[بقره/162؛ آل عمران/ 88؛ نساء/169؛ انعام/ 128؛ توبه/ 68]

 

2.5نمونه‌ای از عفو نکردن رسول خدا صلی الله علیه واله

عدم عفو برخی مشرکان مکه که در جنگ بدر اسیر و یا زخمی شده بودند. [انتقام ازفرعونیان: اعراف/ 135 و 136، انتقام ازقوم لوط: حجر/67- 70 و 73 و 74 و 79، انتقام ازکافران: آل‏عمران/4، انتقام از

قوم نوح: مومنون/23 و 24 و 26، هود/ 89.] و یا عدم عفو یهود بنی قریظه که بر خلاف پیمان با مشرکین هم سو شدند.[نور/2]نمونه های گویایی بر مدعا است.

 

3.5 نمونهای از عفو نکردن امیرمومنان علیه السلام
شیوه ی برخورد امام علی علیه السلام با خوارج ، تامل بر انگیز و درس آموز است. تا زمانی که مخالفان حکومت علوی اقدامی در جهت بر اندازی آن حکومت انجام نداده بودند با انها مدارا کرد ، ولی آن

گاه که در صدد اقدامی برآمدند ، به شدت با آنان بر خورد کرد بسیاری از آنان در جنگ نهروان کشته شدند. [1]

 

این شیوه علی علیه السلام در سخنان آن حضرت نیز به چشم می خورد که فرمود: مردم را مورد عفو و بخشش قرار دهید مگر این که باعث رخنه در دین ، یا سستى حکومت اسلامی شود که در این

صورت عفو سزاوار نیست. [2]

ورحم کردن به کسى که رحم نمی کند مانع رحمت الهی ، و به هلاکت نرساندن کسی که دیگران را هلاک می کند موجب هلاکت امت اسلام است. [طبری ، تاریخ الامم والملوک،4/36 و53.]

 

4.5. نمونه‌ای از عفو نکردن امام زمان علیه السلام

همچنین امام زمان علیه السلام که به منتقم آل محمد صلی الله علیه واله لقب گرفته است با این که قدرت بر بخشش وعفو دارد ولی وقتی بین رکن و مقام می ایستد این جملات را خواهند گفت

«ألایاأهل العالم أناالصمصام المنتقم» ای اهل عالم من شمشیر انتقام گیرنده ام [غررالحکم،245.] و دست کم عفو ایشان پاره‌ای را شامل نخواهد گشت.

 

6. قصاص ابن ملجم مقتضای تدبیر اجتماعی
علاوه بر آنچه گذشت ، که اولا عفو حسن ذاتی ندارد و ثانیا این که از منظر فقهی در صورت تعدد ولی دم، عفو همه برای عدم اجرای قصاص ضروری است و ثالثا قصاص ابن ملجم بر اساس سفارش

امیرمومنانعلیه السلام بوده و رابعا در میراث مکتوب اسلامی نیز هر عفوی نیکو نیست و خامسا نمونه هایی نیز از عدم عفو ارائه شد، به عنوان پاسخ پایانی می‌توان گفت : با توجه به گزارش‌های تاریخی

مرتبط با شهادت امیرمومنان علیه السلام ، قصاص ابن ملجم بهترین گزینه فراروی امام مجتبی علیه السلام بوده است ، گزارش‌هایی که در آن امیرمومنان علیه السلام خاندان خود (بنی عبدالمطلب)

را از ریختن خون مسلمانان با شعار امیرمومنان کشته شد ، باز داشته و یک جان را در برابر یک جان مطرح نمود و نیز در آنها نهی آن حضرت از مثله کردن ابن ملجم و استناد آن به نهی رسول خدا

صلی الله علیه واله از این کار [همان ص 343]منعکس شده و نیز گزارش‌هایی که حاکی از هجوم مردم برای قتل ابن ملجم و متفرق شدن آنان با سخنان امام حسین علیه السلام ورساندن پیام

امیرمومنان علیه السلام پیش از شهادت دارد[. مفید، الإرشاد،2/ 384.] و نیز به همراه أوردن نفت و حصیر برای آتش کشیدن ابن ملجم [3] از سوی مردم پس از شهادت آن حضرت ،‌ مطرح می نماید و

حتی بر طبق برخی گزارش‌ها پس از قصاص وی ، مردم جنازه وی را گرفته و به آتش کشیدند. [قمی، العقدالنضید، 69.] به نظر می رسد که قصاص وی از کشته شدن سایر مسلمانان که به نحوی با ابن

ملجم مرتبط می شدند، پیشگیری نمود و با قصاص وی به یک بحران بزرگ اجتماعی خاتمه داد و مصداق روشنی برای آیه «وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌیاأُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» [بقره/ 179]گردید.
117

 

پی نوشت ها:
1ـ درتفسیر آیه 67 انفال درباره اسیران بدر آمده است که خداوند مسلمانان را توبیخ می کند به جهت اینکه از رسول خدا صلى الله علیه وآله، درخواست کردند که به قتل آنان فرمان ندهد، و در عوض خونبها از آنان بگیرد و آزادشان ساز، خداوند فرمود: حکم آنان تا قبل از ضعیف شدن کفار قتل است همان طور که روش انبیاء پیشین، چنین بوده است . طباطبایی، المیزان، ‏9/177.

2ـ پشتیبانى یهودیان بنى‏قریظه از احزاب مشرک سبب انتقام خداوند از آنان: وأنزل الّذین ظهروهم مّن أهل الکتب من صیاصیهم وقذف فى قلوبهم الرّعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا.احزاب/ 33؛ مسلم، صحیح مسلم، 5/ 160؛ ابن حنبل، مسند احمد، 3/ 350؛ حلی، تذکرة الفقهاء، 9/ 79؛ و نیز عبارت واقدی از این قرار است: فحکم(سعد بن معاذ) بقتل الرجال وسبی الذراری ، فقال له النبی ( صلى الله علیه وآله ) : " لقد حکم بما حکم الله تعالى به فوق سبعة أرقعة " واقدی، المغازی، 2/ 512.

3ـ  طبری، ذخائرالعقبى،116عبارت وی چنین است: وقدکان علی رضی الله عنه قال یابنى عبدالمطلب لاألفینکم تخوضون دماءالمسلمین تقولون قتل أمیرالمؤمنین قتل أمیرالمؤمنین ألالایقتل بی الاقاتلی.

 






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 6:45 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.