سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  اقا محمد عابدی تعریف میکنه :

میگفت آرزومه که برم پیش آقا سید علی خامنه ای عزیز ....یه ماه پیش آقا مهدی رو بردن خدمت مقام معظم ر رهبری ..بعد ازنماز ظهر با آقا دیدار میکنند آقا دستی به سر و شکم آقا مهدی میگن انشاء الله خوب میشی ....آقا میگه درخواستی نداری ...آقا مهدی میگه نه آقا دعا کنید و حضرت آقا دعا میکنند ..بار دیگر مقام معظم رهبری تکرار میکنه درخواستی نداری ؟ و چفیه خودشون رو به محمدامین پسر آقا مهدی میده .... آقا مهدی میگه یه خوابی دیدم ولی روم نمیشه تعریف کنم .... آقا میگه اگه کوتاهه سریع بگو ...مهدی میگه آقا خواب دیدم شما انگشتر شرف الشمستون رو به عنوان یادگاری گرفتم و خوب شدم ...آقا میگن خواب نیست رویای صادقه است و انگشترخودشون رو به آقا مهدی میدند....مهدی میگفت این روز جزو عمرم محسوب نمیشه و خیلی خوشحال بوده و میگفت دیگه آرزوئی ندارم .....

دراین خصوص امیر میکائیل زاده شاعر مشکین دشتی شعری سروده ....

شد از غم پیکر پاکش مذاب آهسته آهسته / به چهره ریخت از چشمش گلاب آهسته آهسته

به دست رهبرش زد بوسه و بگرفت انگشتر / دوباره رفت به چشمانش خواب آهسته آهسته

 

امروزفکر نمیکردم به تشیع پیکر پاک آقا مهدی برسم چون ماموریت کاری داشتم ولی زیر بارون هرجور که بود خودم رو رسوندم و زیر تابوت آقا مهدی رفتم ...زیر تابوت بهش گفتم مهدی جان سبزپوش حریم ولایت شدی تا دررکاب آقا امام زمان عج به شهادت برسیم ولی شما رفتی و منو تنها گذاشتی گفتم مهدی جان وعده ما زیر پرچم یالثارات الحسین شهادت در رکاب آقا انشاءالله گفتم سلام ماررو به بی بی زهرا (سلام الله علیها ) برسون سلام ما رو به آقامون برسون....

آقا مهدی شعر میگفت به شعر داره به این مضمون :

مرا بدون کفن بین خاک بگذارید / به یاد شاه شهیدان به خاک بسپارید

وصیتم فقط این است ای رفیقانم/مرا کنار شهیدان به خاک بسپارید

همینم شد آقا مهدی به آرزوش رسید تو قطعه شهدا به خاک سپرده شد...

برادر خانوم آقا مهدی خیلی بی تابی میکرد میخواست روی ماه مهدی رو ببینه که کفن رو باز کردم که ملاقاتش کنه آقا مهدی من خیلی نورانی شده بود وقتی روی ماهش رو دیدم آروم شدم ...بعد دستم رو بردم زیر سرشو کمرش و از تابوت بیرون کشیدم و به گذاشتمیش توی قبر....مهدی رو زیاد نمیتونستم برم ببینمش چون طاقت دیدنش رو روی تخت نداشتم همیشه میگفتم داداشی باید زود خوب شی و سالم ببینمت فکر نمیکردم روزی قرار باشه خودم بزارشم توی ....

پیرهن مشکی عزای امام حسین (ع) رو هم گذاشتیم توی قبرش و سنگ لحد رو چیدیم و آخرین سنگ لحد رو که دادم دیگه مهدی رو ندیدم .....داداشم سلام به آقامون برسون/...

آقا مهدی برای من سری رو گفته بود و خواست که بازگونکنم پیش کسی ولی بعد از سفر اخروی آقا مهدی به برادرش و بچه ها گفتم یه بار رفته بودم خونشون پیشش و خیلی بی تابی میکردم چون نمیتونستم آقا مهدی رو تو اون حال ببینم بیماری مشترکی داشتیم ...قسم داد پیگیر شو نزار به اینجا برسه و بعد گفت و آتیشم زد گفت که زمانی که تو کما بوده تو عالم بیهوشی خدمت بی بی زهرا (سلام الله علیها ) رسیده ....

آقا محمد خمبری میگفت روز اربعین گفتم مهدی میخوای زیارت عاشوراء برات بخونم که اشاره میکنه بله ...محمد شروع به خوندن عاشوراء میکنه ....وقتی به عبارت یا ابا عبدالله که میرسیده میخواسته بگه ولی چون دهانش لوله اکسیژن بود و بسته بودن قادر به گفتن نبوده و با دست وقتی به اسم ارباب میرسیده احترام میکرده ....

وقتی توی قبر گذاشتیم پاش کمی جمع شده بود آقا محمد تو هئیت خوب حرفی زد گفت مهدی جان آقا داشت میومد برا ادب پاتو جمع کرده بودی؟؟؟!!!!

بعد هیئت رفتیم گلزارشهدا پیش آقا مهدی عابدی شمع روشن کردیم ...حاج ناصر شروع کرد به خوندن دعای فرج ...بعد گفت باید اربابمونم باشه تا شروع کنیم به خوندن دعای توسل و بعد روضه حضرت عباس (ع) رو خوند مگه مهدی فاطمه (عج) خودتون نگفتید هرجا روضه عمومون عباس ع خونده شه سراسیمه میاید؟!!!

تو این یه سال خیلی دوست داشت بره مشهدالرضا (ع) دوستانی که میرن مشهد از طرف آقا مهدی هم نائب الزیاره باشند......

آخرین شعر آقا مهدی عابدی برای امام زمان (عج) .....

نکند فاصله ی ما و تو تکثیر شود / نکند اینکه وصال من و تو دیر شود

من جهنم ، ولی ارباب محمد پسرم / نکند در هوس دیدن تو پیر شود

 

مهدی جان سلام مارو هم به آقا برسون و دعا کن هرچه سریعتر فراق پایان بگیره ...

یه سری عکس و فیلم و دفتر شعری دارن آقا مهدی که بعدا خواهم گذاشت.......






تاریخ : جمعه 92/8/24 | 8:42 عصر | نویسنده : هیئت حضرت ابوالفضل | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.